آلونک
. خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ، عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند ! . خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی قلبها را میشکنند و خیانت میکنند ! . خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد ؟ . . خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که همیشه باید متهم ردیف اول باشند ، چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا ، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند ؟ . . خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ، تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ، مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده . . .! خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ، هوای عاشقان را داشته باش . . . خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
ز غمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
خدایا بی پناهم ، ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناهست ببین غرق گناهم
دو دست دعا فرا بردهام بسوی آسمانها
که تا پر کشم به باغ غمت رها در کهکشانها
چو نیلوفر عاشقانه چونان میپیچم به پای تو
که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد؟
به آه و زاری اگر نپذیری شکست دلم را دگر که پذیرد؟